ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
امروز 5/7/1384
با چشمانی بسته شده و دلی پر از غوغا و صدایی بی آوا – که نمی داند هر آنچه می دانسته درست بوده یا نه – می نویسم .
از تو می پرسم ولی جواب دریافت نمی کنم ، کلافه می شوم و سر به بیراهه می گذارم و در آن بیراهه انبوهی از بیراهه ها دیده می شود ، چند قدم جلو می روم تا ببینم که در این بیراهه ها خبری هست و پاسخ پرسشم در این جا یافت می شود . . .
پس از کمی درنگ ندایی از درون به من فرمان می دهد بیرون بیا از این هیچستان ها-که فقط هیچ پیدا می شود و یا اگر پیدا شود جوابی ، لعاب خوبی به روی آن کشیده شده و درون آن پر از هیچ است .-
از بیراهه بیرون می آیم وقتی بیرون آمدم و به اطرافم نگاه کردم دیدم همه چیز در جای خودش است تازه رسیدم به اول راه . . . !!!
امروز پس از خلاصی از این بیراهه ها آرزوی پرواز تمام وجودم را فرا گرفت
(پرواز واقعی نه پرواز خیالی که پس از ... به وجود می آید )
می خواهم بروم به سوی آسمان، آنجا همه چیز آنگونه که باید باشند هست و یکرنگی شعارشان است ؛ در گوشه ای می اندیشم که چگونه می توانم پرواز کنم مثل پرنده ها ، آزاد در آسمان ، آسمان بدون مرز
و هنوز در اندیشه پروازم به آنجا که حقایق خودشان را از من پنهان
نمی کنند و از تو می پرسم که در آسمان هستی یا زمین
شنیده ام که آسمان و زمین را خدا در اختیار تو قرار داده و همچنین گفته اند که روزی می آیی و راههای آسمان را باز می کنی
در این گوشه به انتظارت می نشینم تا بیایی
. . .
به امید آمدنت
محمّد
با سلام متن بسیار جالبی بود و هر چه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند